شلیک‌های بی‌هدف مرد ۶۵ ساله‌ در منطقه قلعه حسن‌خان تهران، یکی از مرگبارترین جنایات سال را رقم زد. این گزارش سال ۱۳۸۸ در هفته نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.

قتل

به گزارش همشهری آنلاین، مرد جنایتکار که مدتی بود با خانواده و یکی از همسایه‌هایش دچار اختلاف شده بود، در یک تصمیم جنون‌آمیز، با کلاشنیکف و دو اسلحه کمری از خانه خارج شد و همسایه‌ها و اعضای خانواده‌اش را به گلوله بست. در این حادثه خونین مرد مسلح۱۲۰۰ گلوله شلیک کرد که باعث مرگ ۶ نفر و مجروح شدن ۱۱ انسان بی‌گناه شد.

مرد سالخورده بعد از حدود سه ساعت مقاومت، سرانجام تسلیم ماموران پلیس شد تا تحقیقات برای رازگشایی این حادثه مرگبار شروع شود. ساعت شش عصر یکشنبه گذشته صدای شلیک چندین گلوله سکوت خیابان عالمی شهر قدس را درهم شکست؛ مرد سالخورده‌ای که کاملا مسلح بود بی‌هدف شلیک می‌کرد.

بازخوانی یک جنایت بزرگ در تهران | این قاتل ۱۲۰۰ گلوله تنها در ۳ ساعت شلیک کرد | به زن و دخترم شک داشتم | پلیس ۸۰۰ گلوله دیگرم را از من گرفت!
یکی از قربانیان بی‌گناه جنایت در شهر قدس

اهالی خیابان جانبازان و عالمی که از دیدن این صحنه شوکه شده بودند، ماجرا را به ماموران پلیس اطلاع دادند. بعد از چند دقیقه پلیس به محل حادثه رسید. آنها بعد از تحقیق از شاهدان حادثه متوجه شدند ضارب یکی از ساکنان قدیمی شهر قدس به نام محمد است که با یکی از همسایه‌ها درگیر شده و شروع به تیراندازی کرده‌است. یکی از مغازه‌دارها که همه ماجرا را از نزدیک دیده به ماموران می‌گوید: «محمد کنار مغازه نشسته بود. وقتی یکی از همسایه‌هایش را دید، نمی‌دانم چرا با او شروع به مشاجره کرد. بعد از چند دقیقه محمد به خانه رفت و ما صدای تیراندازی شنیدیم. فکر می‌کنم به افراد خانواده‌اش هم شلیک کرده. باورم نمی‌شود او این کار را کرده باشد؛ محمد آدم آرامی بود».

دستگیری روی پشت بام

ماموران وقتی متوجه شلیک‌های بی‌هدف محمد شدند، بلافاصله ساختمانی را که او آنجا مخفی شده بود، محاصره کرده و مردمی را که برای تماشا آنجا جمع شده بودند، پراکنده کردند. پلیس از مرد سالخورده خواست خودش را تسلیم کند اما او به پشت بام ساختمان رفت و شروع به تیراندازی به اطراف کرد.

بازخوانی یک جنایت بزرگ در تهران | این قاتل ۱۲۰۰ گلوله تنها در ۳ ساعت شلیک کرد | به زن و دخترم شک داشتم | پلیس ۸۰۰ گلوله دیگرم را از من گرفت!
یکی از قربانیان بی‌گناه جنایت در شهر قدس

در حالی که مرد مسلح مشغول تیراندازی بود، ماموران پلیس خودشان را به داخل آپارتمان رساندند و ۱۱ نفر از ساکنان و رهگذرانی را که بر اثر تیراندازی‌های مرد سالخورده مجروح شده بودند، به بیمارستان منتقل کردند. شش نفر هم کشته شده بودند که اجسادشان به پزشکی قانونی منتقل شد. در نهایت، بعد از سه ساعت درگیری، نیروهای پلیس در عملیاتی غافلگیرانه قاتل را دستگیر و او را به اداره آگاهی شهریار منتقل کردند. ماموران همچنین ۸۰۰ گلوله و یک اسلحه کلاشنیکف و دو سلاح کمری را هم کشف و ضبط کردند.

شک داشتم

مرد سالخورده بعد از دستگیری در اداره پلیس لب به اعتراف گشود و گفت: «مدتی بود متوجه رفتار مشکوک همسر و دخترم شده بودم. فکر می‌کردم که با پسر همسایه ارتباط پنهانی دارند؛ این ماجرا مرا خیلی کلافه کرده بود. چند ماه به این طریق گذشت تا اینکه یکشنبه‌شب جلوی پارکینگ خانه نشسته بودم که متوجه شدم پسر همسایه به همراه پدر و یکی از دوستانش دارند به خانه می‌روند؛ به پدرش تذکر دادم که هرکسی را به مجتمع مسکونی نیاورند اما او در جوابم گفت خانه‌اش است و اختیارش را دارد.

من هم که خیلی عصبانی بودم به خانه رفتم،  اسلحه را برداشتم، سراغ آنها رفتم و اول به پسر همسایه‌مان شلیک کردم».در این بین به خاطر سرو صدای ایجاد شده یکی دیگر از همسایه‌ها از خانه‌اش بیرون می‌آید؛ «وقتی او را دیدم به سمت او و دخترش هم شلیک کردم بعد به خانه خودم رفتم و چند گلوله هم به سمت همسر و دخترم شلیک کردم. در همین هنگام متوجه دو نفر شدم که برای کمک به داخل آپارتمان آمده بودند. به یکی از آنها هم شلیک کردم. حسابی عصبانی بودم وقتی پلیس آمد رفتم روی پشت بام. اما بعد از چند دقیقه آنها دستگیرم کردند».

در بیمارستان چه خبر است؟

کمی دورتر از محل حادثه، جلوی در بیمارستان شهید فیاض‌بخش غلغله است. به هیچ کس اجازه ورود نمی‌دهند. هر کسی که از داخل ساختمان شماره ۱۰ بیمارستان بیرون می‌آید کلی اطلاعات دست اول درباره مجروح‌ها و کشته‌شده‌های حادثه دارد. تا آماده شدن نامه حراست و هماهنگی با تک‌تک بخش‌ها فرصت هست تا همه حادثه را از زبان نگهبان بیمارستان بشنویم: «تازه داشتیم افطار می‌کردیم که آماده‌باش دادند اینجا همیشه همین‌طوری است. اما این‌بار فرق می‌کرد طرف با تفنگ یک گردان آدم را کشته بود یا مجروح کرده بود.

بازخوانی یک جنایت بزرگ در تهران | این قاتل ۱۲۰۰ گلوله تنها در ۳ ساعت شلیک کرد | به زن و دخترم شک داشتم | پلیس ۸۰۰ گلوله دیگرم را از من گرفت!
    یکی از مجروحان حادثه بر روی تخت بیمارستان

خالی کردن ۱۶ تا تخت و ساماندهی همراه‌های مجروحان حسابی اوضاع و احوالما ن را ویژه کرده بود». هیچ کدام از آدم‌هایی که پشت در ایستاده‌اند با مجروح‌های حادثه دیشب ارتباطی ندارند. تا آماده شدن مجوز ورود، بازپرس رضایی از اداره آگاهی شهریار هم از راه می‌رسد. قرار است درباره همه اتفاق‌هایی که شب قبل؛ آن هم درست همزمان با افطار افتاده است از مجروح‌ها بازجویی شود.

مهمان‌های بخش ارتوپدی

بیرون در اتاق یک نفر موضوعی را برای بقیه تعریف می‌کند اما آن‌چیزی که می‌گوید با همه اتفاق‌هایی که صادق ۱۲ ساله تعریف می‌کند، زمین تا آسمان فرق دارد: «رفته بودم نانوایی که صدای تیراندازی‌ها را شنیدم.

ماشین‌های پلیس همه خیابان «شاه بداغیان» را قرق کرده بودند. رفتم جلو ببینم چه اتفاقی افتاده که یک دفعه از بالای ساختمان هشت طبقه به طرفمان تیراندازی شد. مردم پا به فرار گذاشتند یک پیرمرد از آن بالا بدوبیراه می‌گفت و تیراندازی می‌کرد. تا به خودم آمدم دور و برم خالی شده بود. وسط خیابان ایستاده بودم که تیر مستقیم به زانویم اصابت کرد و نقش زمین شدم». صادق آن‌قدر ترسیده است که با کوچک‌ترین صدا گوش‌هایش را می‌گیرد و روی تخت می‌نشیند.

کار با اعمال شاقه

روی تخت پر از لکه‌های خون است. چهار تا گلوله به بدنش اصابت کرده. همین که نفس می‌کشد یکی از مویرگ‌ها پاره می‌شود و تمام تخت پر می‌شود از لکه‌های خون، می‌گوید: «داشتم می‌رفتم سر کار، سر خیابان بداغیان خیلی شلوغ بود. فکر کردم که ایست بازرسی است برای همین در داشبورت را باز کردم که مدارک ماشین را بیرون بیاورم سرم را که بالا آوردم لوله تفنگ را روی شقیقه‌ام احساس کردم.

بازخوانی یک جنایت بزرگ در تهران | این قاتل ۱۲۰۰ گلوله تنها در ۳ ساعت شلیک کرد | به زن و دخترم شک داشتم | پلیس ۸۰۰ گلوله دیگرم را از من گرفت!
از پشت‌بام این خانه، مرد جنایتکار رهگذران را به گلوله بست

قیافه‌اش را درست ندیدم فقط گفت: «حرکت کن و الا شلیک می‌کنم» تا ماشین را توی دنده بگذارم و راه بیفتم بی‌هوا شلیک کرد؛ دوتا تیر مستقیم آمد به طرفم یکی به مچ دستم خورد و دیگری دستم را به قفسه سینه‌ام دوخت». پرویز طهماسبی روی تخت جابه‌جا می‌شود و ادامه می‌دهد: «فقط توانستم ماشین را خاموش کنم بعد با آخرین توانی که برایم باقی مانده بود فریاد زدم کمک» دیگر چیزی یادش نمی‌آید فقط صدای داد و فریاد آدم‌هایی که مثل برگ خزان روی زمین می‌ریختند توی گوشش زنگ می‌زند.

مهمان ناخوانده

از مجموع ۱۱ نفر مجروحی که به بیمارستان فیاض بخش منتقل شدند، شش نفر با انجام درمان سرپایی همان شب مرخص شدند اما شش مجروح دیگر که تیر مستقیم به بدنشان اصابت کرده برای تکمیل سیر درمان باید در بیمارستان بمانند. داخل آخرین اتاق بخش چهار ارتوپدی روی آخرین تخت، محمد خوابیده. یک دستگاه ویژه، خونابه را از داخل شکمش پمپاژ می‌کند. تشنه است اما نمی‌تواند آب بخورد.  تیرها بدنش را مثل آبکش سوراخ کرده‌اند و خونریزی داخلی هم دارد. هر بار که چشم‌هایش را باز می‌کند از احوال خواهرش سؤال می‌کند اما همه جواب‌ها یکی است. می‌گوید: «محمد دو زاری را همه توی محل می‌شناختند از هر کسی که بدش می‌آمد به مرگ تهدیدش می‌کرد. چند بار برای همسایه‌ها اسلحه کشیده بود اما فکر نمی‌کردیم این‌قدر دیوانه باشد که از اسلحه استفاده کند و مردم را به رگبار ببندد».

بازخوانی یک جنایت بزرگ در تهران | این قاتل ۱۲۰۰ گلوله تنها در ۳ ساعت شلیک کرد | به زن و دخترم شک داشتم | پلیس ۸۰۰ گلوله دیگرم را از من گرفت!
    محل اصابت گلوله به خودروی یکی از همسایه‌های مرد قاتل

محمد باز هم سراغ خواهرش را می‌گیرد و بعد انگار که چیزی یادش آمده باشد، می‌گوید: «مهمان داشتیم. من تازه رسیده بودم خانه، جلوی آسانسور بودم که مادر زنگ زد و گفت صاحبخانه باز هم قات زده. تا تماس را قطع کردم در آسانسور باز شد و محمد دو زاری با یک اسلحه کلاش تاشو در آسانسور را باز کرد. در را بستم و فرار کردم داخل آپارتمانمان اما او هم دنبالم وارد خانه شد گلنگدن را کشیده بود و همین‌طور شلیک می‌کرد، مادرم توی آشپزخانه پناه گرفته بود.

من و خواهرم فاطمه هم داخل اتاق بودیم ۱۲ تیر به طرف من و فاطمه شلیک کرد که سه تای آن به من خورد و یکی هم به پهلوی فاطمه. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که از خانه بیرون رفت فقط یادم می‌آید که توی خون خودم دست و پا می‌زدم. مادرم هم در را قفل کرده بود که دوباره وارد خانه نشود. صدای شلیک‌ها را می‌شنیدم اما کسی جرات نمی‌کرد برای کمک به ما وارد مجتمع بشود». بالاخره بعد از سه ساعت تیراندازی، پلیس ضارب را دستگیر می‌کند اما فاطمه ۱۲ ساله به دلیل شدت خونریزی فوت می‌کند. مامورهای اورژانس فقط محمد را به بیمارستان انتقال می‌دهند.

بین مجروحان حادثه تیراندازی، اسم یکی از بچه‌های ضارب هم به چشم می‌خورد

 ایستاده در برابر پدر

«جراحاتی که برداشته خیلی حاد است. نمی‌دانم که می‌تواند صحبت کند یا نه»؛ اینها را پرستار بخش icu می‌گوید و بعد یک ماسک را به طرفم می‌گیرد که یعنی «این را بزن بعد برو تو». مریم ۲۱ ساله است و هدف گلوله پدر عصبانی‌اش قرار گرفته و حالا باید تا مدت‌ها روی تخت بیمارستان بماند. یک تیر مستقیم به لگنش اصابت کرده و یکی دیگر هنوز داخل بدنش مانده.

یادت هست چه اتفاقی افتاد؟

داشتیم شام می‌خوردیم که پدرم با داد و بیداد در را باز کرد و یکراست رفت توی اتاق خواب. همه می‌دانستیم که بابا اسلحه دارد اما نمی‌دانستیم که می‌خواهد از آن استفاده کند.

یعنی می‌دانستی پدرت اسلحه دارد؟

آره، چند بار دیده بودم که اسلحه‌هایش را روغن کاری می‌کند اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم از آنها برای کشتن بچه‌ها و زنش استفاده کند.

بعد چه شد؟

با اسلحه ایستاده بود وسط پذیرایی و بد و بیراه می‌گفت. همین که تفنگش را مسلح کرد مادرم از آشپزخانه بیرون آمد و شروع کرد به التماس کردن. من پشت مادرم ایستاده بودم.  بابا رفت بیرون ما هم دنبالش رفتیم طبقه سوم آسانسور ایستاد و صدای شلیک آمد مادرم سرش را گرفته بود و نفرین می‌کرد. دوباره چراغ طبقات روشن شد و این بار بابا به طرف ما شلیک کرد یکی از خواهرهایم جلوی چشم خودم مرد. مادرم را هم دیدم که تیر خورد. تا آمدم وارد خانه شوم دوتا تیر هم به طرف من شلیک کرد که نقش زمین شدم.

چند تا خواهر و برادر داری؟

۲۸ تا بچه‌ایم. بابام سه تا زن دارد همه ما با هم زندگی می‌کنیم ۱۲ تا از خواهر و برادرهایم توی همان ساختمان زندگی می‌کنند، شانس آوردند که شب حادثه رفته بودند مهمانی وگرنه بابا همه‌شان را می‌کشت.

نمی دانی پدرت چرا عصبانی شده بود؟

او به همه چیز و همه کس شک داشت؛ اجازه نداشتیم بدون اجازه از خانه بیرون برویم. نمی‌دانم سر چه چیزی با یکی از همسایه‌ها بگومگویش شده بود که این بلا سر ما آمد.

گفت‌وگو با قاتل سالخورده

عصبانی بودم!

محمد ۶۵ ساله یکی از خونین‌ترین جنایت‌های امسال را رقم زد. پلیس بعد از دستگیری ۸۰۰ گلوله و سه اسلحه او را ضبط کرد. همسایه‌های قاتل سالخورده هیچ وقت فکر نمی‌کردند پیرمردی که در همسایگی آنها زندگی می‌کند روزی دست به چنین جنایتی بزند. گفت‌وگوی کوتاه ما با محمد در اداره آگاهی شهریار انجام شد.  

شغل اصلی‌ات چیست؟

الان ۳۰ دستگاه مینی‌بوس و اتوبوس دارم.

از کی با همسایه‌هایت مشکل پیدا کردی؟

تقریبا یک ماهی از سکونتشان می‌گذشت که متوجه شدم افراد زیادی به خانه آنها رفت و آمد دارند. سر همین با آنها دچار مشکل شدم.

چرا سعی نکردی ماجرا را به پلیس خبر بدهی یا اینکه از آنها شکایت کنی؟

فایده‌ای نداشت اگر شکایت می‌کردم بعد با وثیقه از زندان آزاد می‌شدند.  

چرا زن و دخترت را کشتی؟  

به آنها شک داشتم.

اگر به زنت شک داشتی چرا او را طلاق ندادی؟

او را دوست داشتم. زهرا برای زندگی من خیلی زحمت کشیده بود.

پس چرا او را کشتی؟

عصبانی شده بودم، با مرد همسایه دعوایم شده بود، به همین خاطر زنم را هم قربانی کردم.

 چرا معروف به محمد دو زاری هستی؟

به خاطر اینکه از اول که به شهرقدس آمدم مینی بوس داشتم و مسافرکشی می‌کردم آن زمان کرایه دو زار بود برای همین این اسم روی من باقی ماند.

اسلحه و ۲هزار گلوله را از کجا آوردی؟

سال ۶۴ اسلحه را با تیرهایش از جنگ دزدیدم و در خانه‌ام پنهان کردم. امروز ۱۲۰۰ تا از آنها را شلیک کردم اما ماموران ۸۰۰ تای بقیه‌اش را پیدا کردند.

فکر می‌کردی یک روز با همین اسلحه تعداد زیادی افراد بی‌گناه را به کشتن بدهی؟

نه! من مرد سرشناسی هستم و همیشه سعی کرده‌ام به افراد کمک کنم اما نمی‌دانم چرا این کار را کردم. متاسفم و امیدوارم خداوند مرا در مدت کوتاهی که از عمرم باقی است، ببخشد.

درخواستت از خانواده قربانیان چیست؟

تقاضای بخشش دارم می‌دانم که اشتباه کردم در آن لحظه عصبانیت بر من غلبه کرد و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم.

می‌دانی چه مجازاتی در انتظار توست؟

بله، می‌دانم که انسان کشته‌ام و باید قصاص شوم.
 

کد خبر 755666
منبع: همشهری سرنخ

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha